، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

ماه کوچولوی من

34 هفتگی

عشق مامان به سلامتی هفته 34 هم تموم شد یعنی ماه 8 هم تموم شد و فردا باید برم دکتر تا خانوم دکتر مهربون تا تاریخ دقیق زابمان رو بهم بگه عزیز مامان یاورم نمیشه به این سرعت 8 ماه تموم شد قربونت برم که اینقدر دختر خوبی بودی و هستی که مامان رو اذیت نکردی وای خدا جونم یعنی کمتر از 4 هفته دیگه فرشته کوچولومو میفرستی پیشم  یعنی این  ماه ماه آخریه که منو بابا امبر با انتظار دیدن تو نفسم میگذرونیم  نمیدونی چه حس قشنگیه وقتی هشت ماه یک فرشته کوچولو رو با تمام عشقت بزرگ کنی و انتظار بکشی که لحظه دیدار برسه خدایا نمیدونم چطوری باید ازت تشکر کنم که آرزومو برآورده کردی خدایا دخترمو به تو سپردم در پناه خودت حفظش کن ت...
20 ارديبهشت 1393

صحبت کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟» خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و ا...ینها برای شادی من کافی هستند.» خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.» کودک ادامه داد: «...
14 ارديبهشت 1393

یکی بود یکی نبود

من و امیر جان همسرم ساکن مشهد هستیم ولی به خاطر کار امیر جان به مدت یک سال رفتیم شیراز و بعد یک سال تصمیم گرفتیم برگردیم و در تاریخ24.6.92 برگشتیم مشهد و بعد از یک مدت کوتاه تصمیم گرفتیم یرای بچه دار شدن اقدام کنیم چند روز بودکه از موعد عادت ماهانه ام گذشته یود و نگران بودم ولی و وقتی با مامان جون در میون گذاشتم مامان گفت امکانش خیلی کمه چون دارو میخوردم تا این که روز عید قربان که اومدیم خونه مامان اینا امیر جان سر راه یک BABY CHEK گرفت تا اونجا امتحان کنم وقتی رفتم اونجا هم مامان جون هم امیر جان گفتن برو چک کن تا مطمئن شی و وقتی رفتم دستشویی تا چک کنم توی توضیحاتش نوشته بودنتیجه تو ده دقیقه مشخص میشه ولی پنج دقیقه هم نشد که دو تا خط قرمز ...
11 ارديبهشت 1393

اولین تکون های نی نی

هورااااا نفس مامان الان یک هفته است که با تکوناش مامانو ذوق مرگ میکنه مخصوصا وقتی دراز میکشم تکون میخوری اینقدر که احساس حالت تهوع میکنم ولی عاشق تکوناتم  نمیدونی که به خاطر تکوناتم که شده دراز میکشم عزیز دل و اگه یه روز تکون نخوری دیوونه میشم عشق مامان الان 20 هفته و 1 روزته الهی فدات شم قراره با مامانی فرشته شنبه بریم دکتر تا من عزیز دلمو ببینم نمیدونم چرا اینقدر ینقدر استرس و اضطراب دارم اینقدر که بعضی شبا از زور استرس کابوس میبینم از خدا میخوام که این چند ماه هم به سلامتی طی بشه الهی آمین راستی امروز مامانی فرشته و بابا هادی زحمت کشبدن و برای تو عشق مامان رفتن خرید کردن که قبل از اون هم مامانی فرشته برای شما یک پتو ه...
11 ارديبهشت 1393

زیبا ترین احساس دنیا

خیلی احساس قشنگیه وقتی بدونی خدا اینقدر دوستت داره که زیباترین ویزرگترین آرزوی هر زنی رو که موهبت مادر شدنه رو خدا نصیبت کرده و من الان احساس میکنم خوشبخت ترین زن روی زمینم که خدا تو فر شته کوچولو رو یهم هدیه داده خیلی احساس خوبیه که بدونی که یک فرشته کوچولو داره با نفس های تو نفس میکشه وضربان قلیش با ضربان قلب تو تنظیم شده عزیز دل مامان نمیدونی چقدر دوستت داریم و برامون مهمی اینقدر که من تمام زندگیم خلاصه شده روی شما و هیچ نگرانی ندارم جز سلامتی تو نفسم و هر روز دعا میکنم که زودتر این روزا و شبا تموم شه و شما گلم بیای پیشم بعدش دیگه هیچ غمی ندارم آخه مبدونی مامانی خیلی حساس شده و خیلی نگران سلامتی شماست ولی امیدم به خدای مهربونه که شما رو...
11 ارديبهشت 1393

24 هفتگی

ع زیز دلم امروز 24 هفته شده که شما تو دل ماما نی هر روز که میگذره بیشتر وجود تو عزیز رو احساس می کنم مخصوصا تکونات که بیشتر شده و غیر خودم بابا امیر و مامانی فرشته هم با لمس شکمم متوجه تکونات شدن فدات بشم الهی وقتی باهات حرف میزنم آرومی و هیچ تکو نی نمیخوری ولی وقتی سکوت میکنم شروع میکنی به تکون خوردن قربونت برم الهی عزیز دلم یک شنبه با بابا امیر رفتم سونو گرافی دورت یگردم عسلم که اینقدر بزرگ شدی آقای دکتر بعد سونوگرافی گفت خیلی بیشتر از اونی که باید رشد کنی رشد کردی تپلی من تو این هفته عشقم باید 450 گرم باشه ولی شما 600 گرمی ماشالا امیدوارم همین جوری تو دل مامان رشد کنی تا وقتی که انشاالله به سلامت به دنیا اومدی اذیت نشی خی...
11 ارديبهشت 1393

زیباترین عید

عزیز دل مامان امسال عید نوروز برای من و بابا امیر با همه این پنج سال فرق داشت چون یک حس و حال جدید رو تجربه کردیم که بی نهایت واسمون شیرین بود چون امسال خدا قبل از همه به من و بابا امیر عیدی داده و اونم نعمت مادر و پدر شدنه که زیباترین احساس تو زندگیه هر زن و مرده امیدوارم امسال سالی سرشار از خوشبختی و تحقق آرزوهاتون باشه ...
11 ارديبهشت 1393

33 هفتگی

عزیز دل مامان کمتر از یک ماه دیگه باقیمونده تا بیای تو بغل مامانی نفس مامان هفته پیش با مامان فرشته رفتیم سونو گرافی الهی فدات یشم که اینقدر بزرگ شدی گلم وزنت شده بود 1 کیلو و 520 گرم عشق مامان میدونم جات تو دل مامانی یکم تنگه ولی عزیزم چند هفته دیگه بیشتر نمونده منم مثل تو خیلی دوست دارم زودتر این هفته های باقیمونده هم تموم بشن وبیای پیش من وبابا امیر فدات بشم منننننن فقط اینو بدون که خیلی دوستت داریم ...
11 ارديبهشت 1393

دخترم یک روز بزرگ میشود

دخترم یکروز بدنیا می آید ومن کامل میشوم. دخترم دندان در می اورد راه میرود و"مامان" میگوید. میرود مهد وبرایم نقاشی میکشد.می رود مدرسه ومینویسد "مامان دوست دارم " دخترم یکروز دانشگاه میرود، یکروز لباس عروس میپوشد ویکروز مادر میشود. دخترم را دوست خواهم داشت به اندازه یک مادر، به خود قول داده ام تازمانی که زنده هستم نگذارم تنهابماند. ...
11 ارديبهشت 1393

عشق من

عزیز دلم دیروز روز ولنتاین بود یعنی روز عشق و این روز منو یاد کسایی میندازه که دوستشون دارم عزیز مامان امسال ششمین سالی بود که منو بابا امیر این روز رو جشن میگیریم و با هم هستیم    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...  برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...  برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...  برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... برای تویی که قلبت پـا ک است ...  برای تویی که عـشقت معنای بودن...
11 ارديبهشت 1393
1